نگاهم دقیقا خیره شده به اون چهار تا سرنگی که انتظارمو می کشن :|
اول رجب ِ عیدتون هم مبارک
ختم واقعه فراموش نشه !
دارم به غلط کردن میوفتم !
به هر جایی که بتونم ، به هر جایی کهنمایه من دستم برسه به هز دیوار این چاهی که داخلش گیر افتادم چنگ زدم
دست زدم
که لااقل کمی روشنایی صبح رو ببینم
لااقل کمی نور بخوره به صورتم
نمی خوام نجات پیدا کنم
نمی خوام بالا بیام
فقط میخوام یقین کنم نوری هست
خورشید هنوز داره می تابه
بدون من زندگی در جریانه
هر متخصصی بگی رفتم ..
اعصاب و روان ، روان پزشک
اونقدری روان شناس دیدم که بخوام نام ببرم شب شده ...
اونقدری با دبیر و استاد و غیره حرف زدم که ...
از شما چه پنهون
خیلی آرووم می شدم
یکی از دکترا که تقید به دین داشت ؛
خیلی آرامشم می داد ...
خیلی ...
دو تا روانشناس هم اونقدری خورشید رو برام زیبا به تصویر کشیدن که به امید بالا رفتن داشتم زندگی می کردم
اساتیدم هم که شده بودن گوشی که آرامشم بده ...
گفتم یه بارم روانشناسی بعضی از این آقایون طلاب رو امتحان کنم
روانشناسی مثلا اسلامی !
بابا ما طلبه ایم ،این اسلامی نیست که ...
زد و داغون و پودر کرد هر آنچه دیگران ساخته بودند ؛ سازه ی اون ها مشکلی نداشت که بناش خیلی خیلی محکمتر از اونی بود که پودر بشه
پس من پودر شدم
داغون شدم
هنوز دارن با این سن و قد و هیکل من با روش آبنبات بگیر بیا پیش عمو رفتار می کنن
اینا توهینه به شخصیت آدم
به وجود آدم
تحقیر ِ براش !
روانشناسی و روان پزشکی رو کلا رد می کنن
روش خودشونو دارن
غافل از اینکه این روش داره بد و بدتر می کنه قضیه رو
به اسم اسلام هر کاری نکنیم
با اینکه طلبگی می کردم اما دارم منتفر می شم از این دنیایی که بعضی طلاب ساختن ...
دارم اینجا پشت هم پشت هم ردیف می کنم و حرف دل می زنم ... نمیدونم چی باید بگم یا چیکار کنم
جز اینکه فقط خودم رو سبک کنم ...
به غلط کردن افتادم اما نمیدونم چطوری خودمو از شر این روانشناسی مثلا اسلامی رها کنم !
به هر دری بگید زدم ...
دیگه رسیدم ته ته ته ته خط
هر گوشیو ببینم ؛ بیکار باشه
براش می بافم ...
میدونم ممکنه اعتمادم رو بشکنه
میدونم ممکنه هزار اتفاق دیگه بیوفته اما
اما راهی برام نمونده
اونقدری فشار داره میاد که کنترل ندارم رو خودم
اونفدری که ...
ـــــــ
* دیگه حال و حوصله ی بحث کردن رو هم ندارم ... حتی با ...
حرف زدن مباحثه ، مناظره ... حوابا تو دستمه و مطمئنم حق با این جواباس اما ...
ای خدا ...
چرا
چرا چرا چرا ؟
میخوام فقطز بمیرم
فقط
خدا
مجبور کردن آدما به کاری که دوستش ندارن درست نیست !
وقتی پیامی میزنیم
و
دیر جواب میدید و مطمئنیم که خوندید
متوجه میشیم که علاقه ای نیست و از روی اجباره !
و مجبور کردن آدما به کاری که دوستش ندارن درست نیست !
پس
قطعش می کنیم !
ــ
+ یه وقت هست میگی طرف ندیده ، یه وقتم هست میگی دیده و وقت نداشته یا حوصله نبوده یا ... ولی وقتی دیده و ... ؟!
کاشکی زنگ نمی زدم
اصلا نمی خواستم اینطوری بشه ...
اصلا ...
فقط می خواستم دوباره صداشونو بشنوم
دوباره باهاشون حرف بزنم
دوباره ...
نمی خواستم از مشکلاتم با خبر بشن
نمی دونم چرا
چرا شبیه این بمبی شدم که تا گوشی میبینه منفجر میشه تا براش یه ریز حرف بزنه ... !
نمی خواستم بفهمن من ، منی که سرکلاساشون بودم ... من ..
ترک تحصیل کردم
نمی خواستم
ای خدا
فقط همین حد که کلی گریه کردم ...
دلم داره میمیره از درد ...
دوباره شروع شد
درد و درد و درد !
و دیگر هیچ ...
دقیقا نمی دونم از چی باید بنویسم
از کی ؟
چجوری ؟
چطوری ... ؟
فقط
التماس دعا
خیلی خیلی زیاد ...
برای یه مورد ِ خاص
خیلی خاص ..
دعا کنین ...
ــــــــــــــــــــــــــــــ
+ بدنم داره خیلی اذیت می کنه ، کم کم دارم می ترسم ..
نمی تونین بفهمین
حالم بده
می فهمین ؟
درد دارم
می فهمین ؟
بریدم
می فهمین ؟
اه
بدون عنوانی دیگر !
داشتم به مرگ فکر می کردم
چقدر شیرینه ...
ـــــ
پی نوشت : میبینی و میدونی دارن اذیتت می کنن
میبینی نمی بینن جارو کردی ، ظرف ها ، خونه ... نمی بینن همه کار کردی و بازم شبیه نوکر در خونه پدرشون باهات رفتار می کنن
میبینی وقتی داری از درد می میری مسخرت می کنن
میبینی مو به تنت سیخ شده
اشکات رو میبینی که رو گونت می چکن
ولی بازم
دلت براشون میسوزه
تنگ میشه
طاقت دوری و ناراحتیشونو نداری
...
خیلی احمقی
کی میشه اینجا پست بزنن صاحب این وب مرد !
با بچه طرف نیستی
فکر می کنی مشاوری
ولی حرفات آزارم میده
خیلی !
مبارک ِ
عیدتون
ولادت مادر
روز زن
و روز مادر
مبارک
گفته بودم عیدی می تونه یه صلوات خالصانه برای خشنودی صاحب الزمان باشه ؟!
تسکین روح
تو عمق درد
تو عمق ناراحتی
وسط اون همه خودزنی
یهو
حرف زدن با یکی
چقدر آروومت می کنه
چقدر روحت رو جلا میده ...
براش صلواتی می فرستید ؟
خدا خیرش بده ...
دارم میمیرم
چرا نمی بریم ؟!
براشون دردم ؛ برای همه وجودم آزاره پس پس نباشم از همه وقت و همه چیز از هر هدیه ای برای اونی که بهش می گم مامان ارزشمند تره خودش گفت ، من بغضم من دردم من باشع من دیگه منی وجود نخواهد داشت
نشد
د ِنشد
اه
خدا
بکش دیگه
اه
بدون هیچ عنوانی !
دارم فکر می کنم بی هو ا و یهویی جلو چشمش کیفشو باز کنم و برش دارم
یا یواشکی ...
یا ...
ای خدا
دارم دیوانه میشم
ــ
+ خدا کنه نفهمیده باشه جابجاش نکنه
+ دو روز ِ عالی رو مکتوب نکردم هنوز !
دعا کنید ...
رفت خرید
کیفش رو داد دستم
اتفاقی یه برگه ی تا شده توش دیدم
تا اومدم ببینم چیه آمد
خدا کنه خودش باشه
خدا کنه جابجاش نکرده باشه
نفهمیده باشه ...
خدا کنه ...
خدا کنه رفتم سروقتش باشه ...
دعا ...
چقدر ...
....
:(
شرحی بر این غصه ی بی پایان نیست
امروز داشتم فکر می کنم آدم یا میخواد بمیره یا نمیخواد
آدم یا خسته است یا نیست
آدم یا ...
نشسته بودم با خودم تکلیفمو تعیین کردم ...
الان که صدای آژیر اورژانس اومد
یه آن گفتم
چرا اون ماشین برای من نیاد
برای ِ ...
به خدا کم آوردم
به خدا بریدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ اگرچه که آدم هم بخواد بمیره ، مرگش بازم باید مهر و تایید خود خدا رو بخوره ! به خواستن ِ اون مربوط نیست
چرا تو میگی زرد بخر من باید زرد بخر ؟!
تو قراره بپوشیش یا من ؟!
من دلم این رنگو میخواد
تو چیکاره ای ؟!!!!!!!!
ای خدا
کاش مخاطب خاص این روز های من می خواند !
گند زدی به زندگی من خودت راحت و آرووم نشستی داری .......... ؟!!!
اگه گند زده و تا این حد ازش دلخوری چرا هنوز میخوای ببینیش ؟!
من میخوام این مثلا زندگی تموم شه
نام تمام کانتکت های من تو گوشیش بود
به چه حقی یواشکی اونا رو ..........
به چه حقی .....................
منتفرم ازت
ازت منتفرم
ازت منتفرم !!!!!!!!!!!!!!!
ای خدا
قرصایی که بدون آب خوردم دارن راه گلومو میسوزونن
ای خدا ...
سینم
چرا ؟!
این عذاب الیم
این عذاب مهین
این عذاب ِ ...
این عذابی که اصلا تو قرآن ازش نگفته تا کسی ...
چشامو میبینی ؟
سرخ شدن
میسوزن
خدا
بدون عنوان !
چقدر دلم میخواد برگ برگ لحظه هامو حذف کنم
وبی که به اسمش همه جا شناخته شدم
اینجا رو ..
دفترم رو پاره کنم
همه جا رو ...
جقدر برام بی معنی شده !
چقدر برام همه چیز بی معنی شده
دیگه نمی تونم بنویسم و می ترسم از اینکه روزی قلمم قطع شده باشه
دیگه حتی رقابت های مجله هم برام مهم نیست که بدونم چه رتبه ایم ؟!
دیگه حتی ...
حتی ...
دیگه ...
من دارم میمیرم ؟!!
خیلی خوابم میاد ولی اصلا نمی تونم بخوابم
دستمم شروع کرده !
از خستگی فراتر
افسرده ؟! گمان نکنم !
چند مدتی است
یعنی دقیقش حدود یک سال
که افسرده خطابم می کنند
مضطرب
روانی !!!
دیوانه !!!
همیشه زیرش زده بودم و
حتی برای یک سرماخوردگی ساده دکتر نرفته بودم که مبادا ...
از همان اول هم با مراجعه به پزشک مشکل ِ شدید و اکید داشته ام اما مسایل پیش آمده تشدید ِ روی دکتر را محکم تر کرده که حال که دستم از بی حسی توان حرکت ندارد و آنقدری درد می کشم که در خواب حالم بهم می خورد و به زور مرا به بیمارستان می برند و آنجا آنقدر بی تابی می کنم تا مرخص شوم ، آنقدری سینه ام تیر می کشد که نفس بالا نمی آید ، آنقدی ... هم رضایتی نمی دهم چه بسا با زور و ضرب هم ...
خوب به یاد دارم آخرین باری که سرما خورده بودم که به من چه گفت !!! گفت باید به یک روانپزشک مراجعه کنم ! به من هم نگفت ! به همراهی که با من آمده بود پشت ِ در ِ بسته گفت ولی من شنیدم ... !
همیشه فرار کرده بودم ولی
این روز ها دارد کم کم برایم تداعی می شود
برایم روشن می شود
دارم کم کم قبولش می کنم
هرچند که در گذشته هم قبول کرده بودم و انکار می کردم و میخواستم زور کنم به خودم که تو قبول نکرده ای ! فهمیدی ؟!!!
امروز صبح که بیدار شدم
حال حمام رفتن نداشتم در صورتی که مدت ها بود با خودم کلنجار میرفتم تا این من مجاب شود که برود !
حال نوشتن ندارم و دفترم چند مدتی است خاک می خورد
باورتان می شود ؟!
حال گفتن آنچه بر من گذشت به مشاور را هم ندارم !
به دوستم
به ...
حال هیچ چیز نیست
اصلا نمی شود گفت حال و حوصله چون یک حس ِ جدید است ! یک چیزی نیست که اگر نباشد هیچ چیز نیست ... !
این روز ها بیشتر به مرگ فکر می کنم
به اینکه تمام شود این لعنتی
این روز ها مصرف مسکنم آنقدری رفته بالا که تا ورق قرص را میبینم معده ام می سوزد و سینه ام تیر می کشد !
این روز ها چاق شده ام چون برای تسکین درد هایم می خورم
این روزها زیر 12 ساعت راه ندارد که بخوابم ! تازه بعد از 12 ساعت هم باز احساس خواب آلودگی می کنم که خواب با تمام کابوس هایش برایم یک تسکین است ، یک فرار ! از این دنیا ، از این زندگی ... !
راستی
طعم ِ بیهوشی چطور است ... ؟!!
شاید برای چند روز
برای استراحت
فرار !
این بار
کابوس دارد ؟!!
تنهایی !
و من مانده ام اینجا
تنها
گوشه ی تختم کز کرده ام و این صفحه ی مجازی را بدست گرفته ام و اینجا مانده ام از کدامین درد بنالم ؟!
برای که بنالم ؟!
برای خدا ... ؟!
رویت هم می شود ناله کنی ؟!
او که این همه داده و تمام هستی ِ تو از اوست ...
برای این صفحه ناله کنی ؟! مگر خدا نمی بیند ؟
اصلا چرا بازدید های بیان اینقدر پایین است که ...
ببینم
مگر اول از همه برای دل خودت نخواستی بنویسی حتی اگر مخاطبی هم نباشد
انکار نکنم همه ی ما آدم ها نیاز به یک گوشی داریم که آرام بشنود ...
اینجا من می گویم ولی گوشی نیست ... !
برای خودم مدت هاست شب ها وقایع روز را تعریف می کنم .. حرفم را میفهمد
لیکن ...
انسان چرا اصلا موجودی اجتماعی است ؟!!!!
چرا ؟!!!
از طرفی امروز را 15 ساعت خوابیده ام و هنوز هم خوابم می آید و منگ میزنم و دست هایم دارد رو به سوی بی حسی می رود
و نمیدانم آیا این از عوارض مصرف بیش از حد بروفن و ژلوفن است یا بیماری است که پیشرفتش افتاده به جان ِ من ِ بی چاره ای که هرکس حالا میبیندم میفهمد از ظاهرم و متخصص معرفی می کند !
از طرفی دلم میخواهد بنویسم و بنویسم و بنویسم
گوشه ای از قلب دارد دفترم جولان می دهد که با وجود این همه حرف که دارند چنگ میزنند به گلو حرفی برای گفتن درش ندارم
و در گوشه ای دیگر فضای مجازی ای که به مجازی بودنش اعتقادی ندارم دارد برای خودش چرخ می زند !
گوشه ای درد هایم
و گوشه ... ؟!
هزار گوشه شده این ذهن و دل که دل مشغولی بسیار است .. !
نمیدانم از چه بگویم ؟!
از مدامین جام شیرین درد ؟!
خدایا ...
تو که از حال دل من آگاهی
وقوف کامل داری به ..
الهی
سیدی
و ربی
..
خدایا ...
کارد به استخوان رسیده ...
دارم با خودم مرور می کنم کلماتی رو که دارم از عصبانیت اینجا میکوبم تو سر این کیبورد تا مکتوب بشن
از سر غم و غصه و ناراحتی و عصبانیت و دلتنگی
از سر ...
از سر بی کسی
از بس دردامو نگفتم
یعنی اجازه ندادن که بگم
تا دهن باز کردم گفتن ادا در میاری فیلم بازی می کنی جلب توجه میکنی
تا کارد به استخوانم نرسید و تا ته فرو نرفت حرفی به احدی نزدم
هیچی
دستام دارن فلج میشن
قدرت حرکت ندارن
میلرزن
دیگه نمیتونم
دیگه به خدا نمی تونم
به حق همین چشمایی که الان خیس شدن و دارن شر شر میبارن تا ...
اصلا من دارم برا کی مینویسم ؟!
برای مخاطب نداشته ؟!
دارم از درد میمیرم
از صبح حالم شبیه اون روزیه که افتادم تو خیابون و زنگ زدن اورژانس
و باز هم گفتن ادا در میاری
زیر سرم داشتم جون میدادم
و باز هم گفتن ادا در میاری
آره م ادام
من جلب توجهم
من ...
من هر چی شما بگینم
من ..
ولی فکر کنید
اگر این ها من باشم
کی باعثش بود ؟!
تا زمانی که دل دردهام اونقدری شدید شد و کشیدم به بیمارستان کسی اهمیت نداد
من هم می گفتم بهشون گاه و بیگاه تا نگن نگفتی
سینم دو ماهه تیر میکشه نفسم در نمیاد
و میبینن این وضعیت رو و میگن هیچیت نیست
ادا در نیار
فقط سرما خوردی
ای خاک بر سر من
ای ...
بعد بگو چرا خودکشی
چرا
چرا که نه ؟
اصلا
اصلا من دارم تند تند برا کی تایپ می کنم
کسیو دارم براش بنویسم ؟!
دلم خوشه این وب شده آرامبخش تنهاییام
ای خدا
از صبح حالم بده
چون عادت ندارم به کسی بگم
چون
چون
ای خدا
بکش راحت کن
د بکش بببر دیگه
د لامصب
اونقدری دارم اذیت می شم که ...
مجبورم وسایرشدط/تموئنذ د
چم شده ؟!
اینجا رو انتخاب کردم تا حرفایی رو بزنم که سالهاست توی سینه رسوب کردن
تا ...
حتی اگر مخاطبی نباشه
حتی اگر کسی نخونه
حالا من چمه ؟!
چمه که نمی تونم حتی توی دفتر کاغذیم چیزی بنویسم
چرا ...
چرا این حرفایی که شب تا صبح جان به لب میارن رو نمیشه بگم ...
میخوام بگما
اما ...
ای خدا
جای سرمم درد میگیره ...
عیدتون .. میارک
قریب به دویست بار این پیجو با کلی حرف باز کردم و تهش هم بر و بر وایسادم به نگاه کردنش !!!!
میخوام حذف کنم
نمیدونم
همین !
منتفرم
منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم منتفرم
ازت !
خسته ام ...
خسته شدم
دلم میخواد یه گوشیو که هی براش بگم و ببافم و ببافم و ببافم
ولی جز این پنجره ی مجازی و دوستایی که پیامکی هستند و اونم تو رو در واسی و تعارف کیو دارم ؟!
دلم میخواد بگم برای یکی
از همه ی دل مشغولیام
دلنگرانیام
دل تنگیام
بدون واهمه
بدون ترس
با اعتماد صد در صد ...
نه نود و نه و نه دهم درصد نه ، صد ِ صد
دلم میخواد برا یکی غر بزنم
برا یکی گریه کنم
یکی که براش مهم باشه
برا یکی جیغ بکشم و شادی کنم
برا یکی ...
اصن اون یکی بشه جزء وجود من ...
اونم برام بگه
بخنده ، شادی کنه ...
گریه کنه ، غصه بخوره ..
اصن بشیم برای هم ..
یکی که حتی اگه دعوامون شد ،
دو ساعت بعد من گل بگیرم برم پیشش بدون هیچ ترس و نگرانی
و بعدش ببینم اونم یه شاخه از گلی که من دوسش دارم و یه جعبه ی کادو پیچ شده دستشه ...
یکی که ...
این روزا فکر تنها زندگی کردن داره دیوانم میکنه
اون یکی شاید نشه گفت هرگز ! ولی سخت پیدا میشه
پس باید سعی کنم از آدمایی که درد من مایه ی خنده و تمسخرشونه
توهین میکنن ، اسم روم میزارن اذیتم میکنن
دور باشم
دور ِ دور ...
تنها زندگی کنم
بدون اینایی که بهشون میگم مثلا خانواده
شایدم
اصلا زندگی نکردن
به نفع همه ی ما باشه ...
سه تا گزینه هست
آخری ...
نمیدونم ...
نمیتونم
دیگه نمیتونم ..
آی اونی که از دور داری با خودت فکر می کنی باز کی بهش گفت بالا چشمت ابروئه ..
این روزا
دیگه به حرف دل ِ من تیکه تیکه نمیشه ...
خیلی داغون تر از اینام هست ...
که خیلی خیلی داغون ترت میکنه
خسته شدم
میفهمی ؟!
مثل اینکه از یه ساختمون شصت طبقه با سر پرتم کرده باشن پایین
خرد و خاکشیر شده ...
شکسته ی ِ شکسته
خستم ...
خسته
نای بلند شدن ندارم
ای خدا ....
....
دقیقا نمی فهمم چمه و نمیتونم بفهمم !
فقط میدونم دارم دستام رو متقاعد به نوشتن می کنم
متقاعد به کوبیدن تو سر این کلمات روی کیبورد !
ای خدا !
دیگه نمیزنم
اه 1
هو الباقی
در حال احتضارم
می فهمی ؟!
و تا فرق ِ سرم لال شد ... !
تنها کاری که میتونم بکنم اینه که هدفونو از گوشیم در بیارم و بزنم به سیستم و تا ته ِ ته ِ صدای سیستمم زیادش کنم ، جوری که وقتی از تو گوشم درشون میارم و میزارمشون تو فاصله ی تفریبا یه متری انگار با ولوم 15 دارم همونو گوش میدم و بکنمش تو گوشم
تا فرق سرم گیج بره و گوشام دیگه سوت بکشن و حتی صدای خودمم نشنوم
بعدشم آرووم سرمو بزنم به دیوار و بغض هایی که رسوب شدن رو یکی یکی بی صدا بریزم بیرون ..
تو درونم هیچ کس صدای شکسته شدنشونو نمی شنوه
آروومم
خفه
لال
ولی بیرونم رو چی بگم که هم نوای ِ گریه هام هست و هم نوای هدفون ....
میزارم شب که شد
یواشی ...
اون موقع حتی اگر تا حدی بهم فشار بیاد که حالم بد بشه ، هیچ کس ...
نمیفهمه ...
هیچ کس ..
و من میان این ابهام غرق شدم ... !
خسته شدم از نوشتن در حالی که میدونم اگر ننویسم خفه میشم و دلم میخواد ، شدیدا ؛ که بنویسم ...
خسته شدم ...
حوصله و حال ِ حرف زدن ندارم
نمیدونم چمه
پوچم
تهی
خالی ...
اه ...
چند روزه به هیچ کدوم از وبام سر نزدم و امروز که اومدم فقط یه راس رفتم سراغ روز نوشتام که بد احساس تنهایی می کنم
کاشکی ..
صدا شکستنشو شنیدم !
سرم به شدت درد میکنه
از دیشب سینم شروع به تیر کشیدن کرد و حالا سرم
خدا بخواد بمیریم راحت شیم
که این مردم
...
این ها هم راحت بشن
نه حوصله نوشتن دارم
و نه حوصله ی خواندن
نه نشستن
نه ایستادن
نه قدم زدن
نه بیرون رفتن
نه کار
نه خوردن
نه حتی حوصله ی این بچه 2 ساله
نه ...
ما تو زندگیمون مجبوریم به اجبار ...
اختیار کیلویی چند که ...
که
فقط میخوام سرمو یه گوشه آرووم بزارم و تموم شه
گاهی میخوای قید همه چیز رو بزنی
هو الرحمن الرحیم
گاهی میخوای قید همه چیز رو بزنی و بری
بری تا انتها ..
بری که دیگه بر نرگردی
اه
حلال کنید ...
تا با خودم کنار بیام ، شاید هم کامل برم
...
مادر حواس جمع ترین موجود دنیاست !
اینکه او برای کسی که عاشقش است و جلوی رویش در بیمارستان می گوید خودتو جمع کن هیچیت نیست فقط چار بار دستتو گرفتی به سرت سر کلاس نری ، همزمان برای دوست هایش گریه می کند و حمد شفاء و ختم قرآن پخش می کند که مبادا سرطان باشد
و تمام این کار ها را یواشکی می کند و هنوز هم فکر می کند تو نمیدانی که پنهان از تو این کار را کرده ...
کاش سرطان نباشد که مادر را هم غده غده اش خواهد برد ...
راست می گویند مادر حواس جمع ترین موجود دنیاس
نه نه
شاید هم دروغ است که در تمام این حواس جمعی ها
اصلا حواسش به خودش نبود
که به عینه بیست سال پیر شد ...
کاش نباشد ...
دعا کنید ...
سهم شما یک حمد شفا ...
یاعلی ...
انگار مسابقس
هرکی ندونه فکر میکنه من با یکی مسابقه گذاشتم هرکی بیشتر بروفن بخوره برندس :|
مث ِ نقل و نبات !!!
تنفر
+ مادرم رو میگم
آقایون ِ محترم !
لطفا زمانی که همسرتان ، نامزدتان ، خواهرتان ،دخترتان با کلی شوق زنگ زد و حرفی نزد با تمام هیکلتان نروید توی صورتش و دماغش را بشکنید و شوقش را با آرزوی مرگ یکی کنید که او فقط محتاج شنیدن ِ صدایتان است !
راست است ؟!
داشتم می گشتم بیان را که رسیدم که آمار و گزارش !
میگم ها !
این فرانسه و آمریکا و رومانی و ... راست است ؟!
بـِینابــِینم !
یک نیم ساعتی هست که عینک روی چشمم است
احساس می کنم در عالم مجاز هستم با آن !
هرچند که وجود ندارد !
ولی حس می کنم زمین روی ِ هواست و من در میان آن معلق !!
ناراحتم خلاصه ... !
برش داشتم
دیدم نه !
اینجوری هم ناراحتم
که چشمم خوب در این نیم ساعت گرم گرفته با عینک
خلاصه بـــِیــْنا بــِیــْنم !
اما نبود ..
چقدر وب این روز های من را دوست دارم !
گاهی اوقات دچار دردِ بی دردی میشوی
گاهی که حوصله ی هیچ چیز و هیچ کس را نداری
گاهی اوقات که سر هیچی میری تو ی خود ات
گاهی اوقات که دلِ آدم میخاهد برود برود برود برود آنقدری که پاهایش درد بگیرد. بی هدف برود.سبک برود.به هیچ چیز فکر نکند.فقط برود.
گاهی دلِ آدم میخاهد بخابد.بخابد.بخابد آنقدری که . . .
گاهی فقط میخاهی بنشینی وبنشینی و بنشینی و مردم را تماشا کنی .
گاهی که جنونِ خری میگیری
گاهی که دیگر حالت از خودت از این همه بی تفاوتی ات بهم میخورد
گاهی که چیزی نداری به ِش فکر کنی یا حتی کسی
گاهی که فقط دوست داری حرف نزنی
گاهی که حتی مامان ات هم میفهمد چیزی ات است که حوصله ی نق زدن هم نداری
کاش دلیلی بود حتی . دلیلی برایِ همین بی حوصلگی ات دلیلی مثلِ عصر جمعه
چه خوب گفت وب ِ این روز های من :|
یک عدد دخترک با موهای ژولیده و بلند با یک پتوی پیچیده شده دور اش درست وسط دویست عدد کتاب قطور که هیچ کدامشان تاحالا باز نشده اند با یک جعبه ی دستمال کاغذی کز کرده جلوی بخاری اتاق با ادالت کلد های کنارش + :) تصور کنید .همه ی این ها را که تصور کردید. حالا دلتان بسوزد به حالش.
دلو زدم به دریا
امشب دلمو تا عمق ِ کم این دریا بردم جلو یه سری حرفا رو بزنه
با حالی که انگار یکی جفت پا تو جمجمم هر چند مدت یکبار لگدی میپرونه هربارم یه جای ِ سرم
یه بار گیجگاه و یه بار جلوی سرم و یه بار سیاهی رفتن ِ چشم
با حالی که پریشون و کلافم که نسخمو گم کردم و مسکن هم دیگه اثری نداره
میخواستم گمنام بنویسم تو این وب تا فقط حرف حرف دلم باشه و بس ...
بدون هیچ نقابی
ولی چند مدتیه دل دل میکنم آدرس رو به یک نفر بدم ..
وسط نوشتن همین پست
زدیمش به دریا
هرچند که ...
باشد تا پشیمان نشود ..
پس حرفی نمیماند
علی علی ...
سرم
سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم سرم
سرم
سرم
سرم
آخ
سرم
+ سرم !
+میخاستم ریتمیک بخونم که حوصلم سر نره.
+شایدم میخاستم دردمو فراموش نکنم.
+شایدم میخاستم صدای تایپ کردن ِ دردمو بشنوم.
+ شایدم میخاستم ببینم کی بردم درسته یا نه؟؟!
+شایدم اندکی دیوانه شده ام؟؟!
× اما همین الآنه الآن فهمیدم دردم خیلی قشنگه . دوسش دارم بیشتر از قبل.
× مشغُل ضُمّه اگر فک کنین کارِ زشتِ کپی پیست را انجام داده ام .
× اگ گفتین چند تا "سرم" نوشتم ؟؟ :)
حالِ من خوب است.فقط اندکی نابود شده ام رفته ام پی کارم!!!!
چه خوب گفت ندا بانو ؛ با اندکی تغییر :|
تا حدودی موافقم :|
انقد که از این روانشناسا و اینا بدم میاد،
از افراد روشنفکرنما بدم نمیاد!!!
هیییی اصرررراررر دارن تحلیلت کنن بر اساس یه مبانی ای که! اصن مبنا نیس شاید!
رفتار آدما فرمول فیزیک نیستش کع :-|
ــ
+ انصافا با این حرف ِ جناب آیینه موافقم :| البته تا حدودی :|
+ این چن وقته کلا با این جماعت سر و کله زدیم :|
ناشناخته
نه میدونم کجا
نه میدونم چرا
نه میدونم چند وقته
نه میدونم چجوری شروع شده
نه ...
خلاصه هیچی نمیدونم
فقط میدونم
درد میکنه ...
حتی نمیدونم کجام !
فقط میدونم درد دارم ...
فکر ِ پریشان
فکر پریشان یعنی از صبح ، بد شدن حالت تو خیابون و تماس گرفتن با اورژانس و حال ِ داغونتو مرور کنی و بعد آتیش بگیری که چرا اونی که دوست داشت نیومد پیشت ... وقتی بهش خبر دادن ...
فکر پریشان یعنی درگیر اون آدامسی که قورتش دادی باشی و مدام اون روز تو زندگیت تجلی کنه ...
فکر داغون یعنی ...
یعنی دیشب تا تونستی گریه کرده باشی و از شدت لرز افتاده باشی همونجا
یعنی
یعنی دیشب از یکی که عاشقشی پیامی گرفته باشی که باعثش شده باشه ...
گاهی یه مراقب خودت باش چقدر میتونه آدمو بهم بریزه ..